كياناكيانا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

كياناي مامان

یک روز ....یک شعر

سلام بهترینم....امروز برات یه شعر دارم که یادم نمیاد کجا خوندمش ولی چون خیلی با احساس ولطیف بود یادداشتش کرده بودم تا دوباره بخونمش....دیشب لابلای ورقهام پیداش کردم به دلم اومد که برای تو بنویسم شاید روزی از خوندنش لذت بردی واز همه مهمتر ازش درسی هم گرفتی.....پس بیا با هم بخونیمش نازنینم ....       کودک همسايه مي خندد   خانه همسايه را باغي است مالامال رنگ و بوي   چهره ها رنگ گل و خوشخوي   مردمانش صبح با آواز مرغان و شميم نسترنها روي مي شويند   خانه همسايه را آوازها شاد است   در ميان خويش از پاکي و بهروزي سخن گويند   خانه همسايه آري سبز و آباد است   ...
1 آبان 1390

مامان جون به کیانا لباشک بده......

دخمل قشنگه سلام......امروز دلم ميخواد از لواشک خوردنت توي اين روزا بنويسم......ميدوني که به برکت وجود باغ آقاجوني ودستاي مهربون ماماني هرسال اين موقع فصل برداشت لواشک وتقسيم سهمه ونميدوني چه کيفي داره که هنوز يک ماه نشده همه سهمتو بخوري وبراي زمستون چيزي باقي نمونه ومجبور بشي دوباره از ماماني التماس دعا داشته باشي...... جونم برات بگه توي خونواده من از بچه گي به خوردن لواشک وآلوچه معروف بودم....انقدر زيادو باولع ميخوردم که ماماني مجبور ميشد يه جايي قايمشون کنه ولي من بازم هر طوري بود پيداش ميکردمو......تا تموم ميشد دست بردار نبودم.... حالا از اونجايي که ميگن بهشت وجهنم همين دنياست چند روزيه که خدا من رو هم به درد ماماني دچار کرد...
25 مهر 1390

تو خودت نمره بیستی....

کیانای مامان...فرشته کوچولوی خونه بیستمین ماه زندگیت مبارک........ منو باباجون ازت ممنونیم که ذره ذره از زندگی مارو با اومدنت بیست بیست کردی....الهی همیشه و در تمام روزهای زندگیت ...بیست باشی دختر نازم (کیانای مامان/دیروز)   (کیانای مامان/امروز)   ...
15 مهر 1390

دختری از برگ گل

عزيز دل مامان سلام....... اين روزا اوج لذت بردن منه از داشتن تو وبودنت توي زندگيمون.......آخه انقدرحرف زدنت شيرين ودوست داشتني شده که براي خودمم قابل تصور نيست........اطرافيان بهم ميگن (حرف زدنش مثل خودته) اونجوري که ماماني وخاله ها تعريف ميکنن ونوار صدام ميگه من توي يکسالگي مثل بلبل حرف ميزدمو شعر ميخوندم...اونروزا اولين سالهاي انقلاب بودو تب شعراي ملي _ميهني داغ بود...منم هرچي شعر انقلابي بود حفظ شده بودمو ميخوندم.......(.انشاا...بعدها که بزرگتر شدي نوارو برات ميذارم تا گوش کني)حالا تو هم توي يکسال وهفت ماهگي مثل مامان کامل حرف ميزنيو شيرين زبوني ميکني.........نميدونم شايد همه بچه هاي همسن تو اينجوري باشن ولي من فکر ميکنم تو به جز...
11 مهر 1390

اگه سبزم.....اگه جنگل

* اگه سبزم  اگه جنگل *  * اگه ماهی  اگه دریا * * اگه اسمم همه جا هست  روی لبها تو کتابا * * اگه رودم  رود گَنگم * *   مث بودا اگه پاک * * اگه نوری به صلیبم * * اگه گنجی زیر خاک * *  واسه تو قده یه برگم * * پیش تو راضی به مرگم * *  اگه پاکم مث معبد * * اگه عاشق مث هندو * * مث بندر واسه قایق * * واسه قایق اگه پارو * * اگه عکس چلستونم * * اگه شهری بی حصار * واسه آرش تیر آخر * * واسه جاده یه سوار * *  واسه تو قده یه برگم * * پیش تو راضی به مرگم * *  ...
6 مهر 1390

میرم مدرسه

عسل بانو سلام....... باز فرصتي شد که دستمو بذارم روي صفحه کليد کامپيوتر وهرچي دلم گفت رو تند وتند برات بنويسم...... اين روزا به قول اون آهنگ زيبا (يه  حال تازه اي دارم) آخه دوباره پاييز هزار رنگ از راه رسيده ....فصل خوب من که هنوز بعد از گذشت 15سال با شروع شدنش دلم ميگيره.......کاش ميشد به اون روزا برگشت .....به شادي هاي بي اراده....به خنده هاي از ته دل....به روزايي که همه دلهره ودل نگرانيمون براي مشق شب وامتحان هاي شفاهي بود.....روزاي دوستي هاي ناب و بي مثال.....حس دست گرم مادر توي راه مدرسه.....حس خوب ازداشتن رضايت نامه از پدر براي رفتن به اردو .... زمان مثل برق وباد گذشته وحالا من يه مادرم با کوله باري از خاطرا...
4 مهر 1390

کیانا در نمایشگاه

آبنبات مامان سلام امروز میخوام برات یه خاطره از یه جای خوب که باهم رفتیم تعریف کنم ... میدونی عزیزدلم  دومین نمایشگاه مادر وکودک حدود ١٠ روز پیش برگزار شد.....ما روز آخر رفتیم... برای شروع خوب بود هرچند محل برگزاری یه کمی کوچیک بود ولی هر چيز مثبتي بودنش بهتر از نبودنشه ...توهم از محيط خوشت اومده بود وهروقت آهنگ شاد پخش ميشد با هيجان دست ميزدي وميخنديدي.....از همه بيشتر از ديدن غرفه مجله شهرزاد وديدن جلد مجله هاي آشنا که هرروز هزار بار ورق ميزني خوشحال شدي...خلاصه چند ساعتي اونجا بوديمو وسائل کمک آموزشي خوبي برات خريديم ....بعد هم پارک وبازي و......روز خوبي بود هرچند نوشتن از نمايشگاه وگذاشتن عکسا دير ...
26 شهريور 1390

یک قدم به جلو

چراغ خونه..عزيز دردونه  سلام بازم دير کردم ميدونم....يه چند روزي بود که مشغول مطالعه وخوندن بودم ...آخه امروز مصاحبه داشتم براي ارتقائ شغلي...اونم کجا وبا کي؟؟؟؟؟؟؟ با هيات مديره بانک.... .ونتيجه اينکه                                                (((( موفق شدم   ))))                       &...
23 شهريور 1390

کیانا وحافظ.....

بنشین برلب جوی وگذر عمر ببین                          کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس باغ مرا چه حاجت سرو وصنوبر است                            شمشاد خانه پرور من از که کمتر است؟ کنار آب وپای بید و طبع شعر ویاری خوش                  معاشر دلبری شیرین وساقی گلعذاری...
18 شهريور 1390