تا تو هستی چه غم.....
خورشید کوچولوی خونه ما سلام.... از آخرین باری که برات نوشتم حدود یک هفته میگذره ...نوشتم که از مسافرت برگشتیمو دنبال یه وقت میگردم برای نوشتن خاطرات وگذاشتن عکسا...ولی چه کنم که این وقت هر چه سعی کردم بدست نیومد ....ولی حالا به قولم وفا میکنم... میدونی که به خاطر نذر صبحانه آقاجونی بعد از نماز عید فطر بازم باید میرفتیم جاده چالوس ......بنابراین من از دوشنبه شروع کردم به انجام کارا وجمع وجور لباسا....چون با سرد شدن یکباره هوا باید لباسای گرم با خودمون میبردیم ..خلاصه گوش به زنگ بودیم تا سه شنبه که عید فطر اعلام شدو ما تند وتند کارامونو کردیم تا صبح خیلی زود راه بیفتیم ...ساعت سه ونیم بیدار شدیم چون حدس...
نویسنده :
مامان کیانا
7:27