كياناكيانا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

كياناي مامان

من وکیانا و محرم......

گل گلدون من سلام...... مامانو از بابت تاخيرش ببخش...... هفته گذشته از روز دوشنبه تا آخر هفته هر لحظه وهر جا با تو ودر کنار تو بودم وميدوني که طبق قراري که بين خودمو خودته روزايي که تعطيلم از دنياي مجازي خبري نيست....و صد البته غير از قرارمون حرمت اين ايام هم برام مهم بود...... خلاصه دليل نبودن وننوشتن من همين بود وبس.... امسال محرم براي خونواده سه نفري ما يه حال وهواي ديگه داشت...آخه امسال تو ديگه کاملا همه چيزرو درک ميکرديو ميفهميدي ....هرچند که ما مثل هميشه  فقط روز عاشورا و اونهم به خاطر اداي نذرمون رفتيم بيرون ودسته هاي عزاداري رو از نزديک ديديم ولي تو چنان از اونها تاثير گرفتي که تا چند روز بعد هم با خودت سينه...
23 آذر 1390

بازم زمستون اومد.......

دخترکم سلام....یه سلام گرم گرم گرم توی یه روز سرد...اینروزا هوای تهرون خیلی سرد شده...انگار امسال ننه سرما برای اومدن و پهن کردن چادر سفيدش عجله داشته ودلش ميخواسته که زودتر بياد و توي شهرمون خونه کنه.....راستشو بخواي من از اومدن سرما هيچوقت کاملا راضي نيستم...آخه سرما وبرف که از راه برسه ديگه نميشه با خيال راحت همراه تو پياده روي کردو رفت خريد...چيزيکه من عاشقشم .... حالا ديگه اول بايد فکر سرما بود...فکر خوب پوشوندن تو که نکنه يه وقت سرما بخوري(هرچند من اعتقاد دارم دليل اصلي سرماخوردگي سردي هوا نيست وربطي به اون نداره)به خاطر همين توي اين روزا ديگه فکر خريد رفتن وگردش برام چندان دلچسب نيست مخصوصا اينکه هوا هم زود تاريک ميشه و وقت ...
8 آذر 1390

باز این چه شورش است

پیش ازآنی که عزادار محرم باشی سعی کن درحرم دوست تو محرم باشی خاک ازحُرمت شش گوشه او حُرمت یافت گرشوی خاک رهش قبله عالم باشی                           منزلت نیست ترا بی مدد مهرحسین                                 گرچه موسی شوی و عیسی مریم باشی              ...
6 آذر 1390

دنياي کودکي من....

برگ گلم سلام.....چند روز پيش ايميل يکي از دوستاي گلم فکرمو حسابي مشغول کرد ومنو برد به روزاي خوب زندگيم،زماني که مثل تو کوچولو بودم .....وهمين شد سوژه نوشتن دوباره براي تو نازنينم ،تا بدوني دنياي مامان وبابا وقتي کوچولو بودن با چه چيزايي پرشده بود.....وچقدر دوست داشتني بود وبي مثال..... بهانه میگیرم ... دلم به دنیای کودکی هایم میرود به پاره کردن کتاب های درسی دقای قی بعد از آخرین امتحان خرداد به تابستان هایی که صبحش جای مدرسه با کارتون پر میشد تلویزیون هایی که عین اتاق خواب ، برای باز کردن درش باید از مادر اجازه میگرفتی آه که چه دنیایی بود .... وقتی هر کارتون را آنقدر باور میکردی که با شخصیت هایش چنان هم دردی می کر...
2 آذر 1390

يه دختر ....مثل فرشته ها

فرشته نازم سلام.... جونم برات بگه که ......هفته پر سر و صدايي رو در کنار هم گذروندیم... روز عید که مهمون داشتیمو سرمون حسابی شلوغ بود..... بعد هم که دایی باباجون از سفر مکه برگشته بودن وآخر هفته ولیمه دعوت داشتيم.... توهم برای خودت خوش بودی...روز مهموني که با عمو کامبيز حسابي بازي کرديو آنقدر از ته دل خنديدي که اشک توي چشمات جمع شده بود...منم که از صداي خنده هات از ته دل شاد ميشدم..... توی مراسم ولیمه هم یه دوست پیدا کردی و با اينکه ازت بزرگتر بود مثل مامانا دستشو میگرفتی و دور سالن ميگردونديش...وقت رفتن هم هرکس باهات خداحافظي ميکرد ميگفتي(خوش آمدين) ميدوني دخمل گلم وقتي اينجور مراسمها پيش مياد ...
30 آبان 1390

عید بر عاشقان مبارک

  چون نامه ي اعمال مرا پيچيدند.... بردند به ميزان عمل سنجيدند! بيش از همه کس گناه ما بود ولي... آن را به محبت علي بخشيدند   **عید بزرگ شیعیان.....عید غدیر ...عید علی (ع)هزاران بار فرخنده باد....**  دختر عزيزتر از جونم.....عيد تو هم مبارک..... در حيرتم از اينکه عشق به مولا علي از حالا توي وجودت خونه داره...هنوز هم که هنوزه وقتي ميخواي از جا بلند بشي (يا علي)ميگي......دلم ميخواد انشاا...بعدها که بزرگ شدي با ديده وعقل خودت معنويات زيباي دينت رو کشف کني و دينداريت ارثي نباشه.....دلم ميخواد خودت با دلت براي شناختن ،علي،اين روح بزرگ بشري تلاش کني.......دلم ميخواد بپرسي وبپرسي ...
23 آبان 1390

گرمی خونه

گلبرگ مامان سلام.....چند روزیه هوای تهران فوق العاده سرد شده....از دیروز هم بارش برف شروع شده وهمه رو غافلگیر کرده....آخه هیچوقت توی آبان ماه سابقه سرما وبرف رو نداشتیم.....خدارو شکر....(هرچه از دوست رسد نیکوست) به خاطر همین صبحها کاملا میپوشونمت....کلاه بافتني و جوراب کلفت ....مثل ساندويچ ميپيچمت لاي پتو وبغلت ميکنم.....ميدوني ماماني شايد باورت نشه ...ولي هرروز صبح که ميام توي پارگينک وميشينم توي ماشين تا باباجون درو ببنده وبياد پايين ذل ميزنم به صورت نازت که توي خواب خوشه وهزار بار خدارو شکر ميکنم که خيالم از بابت رفت وآمد با تو راحته...وقتي مامانارو ميبينم که کنار خيابون ...بچه ها توي بغلشون ايستادن منتظر ماشين يا سرويس...اونم توي اين هو...
18 آبان 1390

دخترم....گوهر من

                                                             دخترم با  توسخن می گویم  گوش  کن با تو سخن می گویم  زندگی در نگهم گلزاری است وتو با قامت چون نیلوفر، شاخه پرگل این گلزاری من در اندام تو یک خرمن گل می بینم گل گیسو .....گل لبها ......گل لبخند شباب من به چشمان توگلهای فراوان دیدم گل عفت.......
14 آبان 1390

آبان.....ماه خوب من....ماه خوب ما

شکوفه زندگي...کياناي مهربون ما چهار سال پيش در چنین روزی......دهم آبان ماه یکهزارو سیصدو هشتادو شش خورشیدی..من وباباجون يکي شديم.....يه روز خوب وبه يادموندني که بزرگترين وارزشمند ترين ثمره اش براي ما...تو هستي....يه گنج بي مثال..... وحالا در آستانه اين روز دلم ميخواد  با همه وجود  تمام احساساتمو  به باباجون  تقديم کنم.....هر چند که شکر داشتنش همه لحظه ها وروزها با منه ولي در اين روزکه تمام خاطرات چهار سال باهم بودن مثل يه فيلم دلنشين براي من تکرار ميشه ....بازم دلم ميخواد هزاران بار از بودن وداشتنش شکرگزار باشم....پس اين شعر تقديم ميکنم به باباجون به کامران خوبم که بهترين داشته من از عشقه...
10 آبان 1390

کیانا و جشنواره انارررررررررررررررررررررررررررررررررر

سلام به روی ماه گل دخترم.......الهی هزار بار فدای قد وبالات بشم...این روزا  ثانیه به ثانیه در حال تغییر ی ....انقدر که گاهی وقتا نمیدونم از خوشحالی بزرگ شدن و رشد سریع تو خوشحال باشم ...یا از گذران تند وبی وقفه روزها ناراحت......ولی هرچه که هست از سلامتی وشادابی تو هزاران هزار بار خوشحالم و....شکر گزار...... امروز  میخوام برات از انار  بگم....وای که هنوز  نگفته دلم آب افتاد... آخه خوردن انار توی خانواده ما ارثیه....همینکه اواخر شهریور ماه میرسه انار جزء میوه  اصلی خونمون میشه تا آخرای پاییز...دلیل اصلیش هم آقاجونیه که عاشق اناره ...از وقتی یادم میاد خاطره انار خوردن آقاجونی توی ذهنمه...آخه اینقدر با ولع...
6 آبان 1390