یک قدم به جلو
چراغ خونه..عزيز دردونه سلام
بازم دير کردم ميدونم....يه چند روزي بود که مشغول مطالعه وخوندن بودم ...آخه امروز مصاحبه داشتم براي ارتقائ شغلي...اونم کجا وبا کي؟؟؟؟؟؟؟ با هيات مديره بانک.....ونتيجه اينکه
(((( موفق شدم ))))
اين روزا خيلي استرس داشتم ولي با کمک وهمدلي باباجون وخاله تونستم اين آزمون سخت روبا موفقيت پشت سر بذارم......پس با تمام وجود هزار بار از باباجون ممنونم که مثل هميشه با حرفاي اميدبخشش وباانجام کاراي خونه به من آرامش واعتماد بنفس مضاعف داد...هزار بار از خاله گلي ممنونم که توي اين چند روز با نگهداري بيدريغ از تو بعد از ساعت اداري باعث شد که من با فکر آسوده مطالعه کنم.....
وهزاران هزار بار ازتو گل زندگيم ممنونم که اين روزا وقتايي که با هم تنهابوديم آروم کنارم مينشستي ونقاشي ميکشيدي يا کتاباتو ورق ميزدي ...منم با خيال راحت به خوندنم ميرسيدم.....انگار ميفهميدي که مامان يه روز مهم در پيش داره......
نازنينم ميدوني اين چند وقت با خودم فکر ميکردم از وقتي خداي مهربون تورو به من عطا کرده ديگه همه چيزاي مادي زندگي اهميتشون برای من در درجه دوم قرار گرفتن......هرچند اين رتبه شغلي توي آينده کار مامان وتوي آسايش مادي بيشتر زندگيمون تاثير داره ولي هيچ وقت بيشتر از وجود تو وبقاي خنده روي لباي قشنگت برام ارزشمند نيست.....
از وقتي تو اومدي من به خودم قول دادم هروقت احساس کردم شغلم به روحيه وتربيت تو لطمه ميزنه استعفا بدم حتي اگه مجبور بشم بهاي ماديشو بپردازم.....خدارو شکر که تا امروز تو معجزه آسا با من کنار اومدي ومن همه اينهارو مديون لطف خدا وخونواده ام بودم که با همه وجود از تو مراقبت ميکنن......شايد اين توجيه که من کار ميکنم تادر آينده تو در رفاه بيشتر باشي چندان درست نباشه و شايد ارزش بودن من در کنار تو تاثير بيشتري داشته باشه ولي بهترينم بدون که گاهي وقتا چاره اي جز شنا کردن درخلاف جهت مسير رودخانه زندگي نيست......
خوشحالم که اين اتفاق بهانه اي شد تابازم حرفاي دلمو بهت بگم.....آرزومند روزي ام که مادر ودختري کنار هم بشينيمو چشم توي چشم هم درد ودل کنيم
چشمامو میبندم و ازاین دنياي وسیع مجازي ميبوسمت.....
وای که حتي از اينجا هم بوي خوش صورت نازتو حس ميکنم.....