گرمی خونه
گلبرگ مامان سلام.....چند روزیه هوای تهران فوق العاده سرد شده....از دیروز هم بارش برف شروع شده وهمه رو غافلگیر کرده....آخه هیچوقت توی آبان ماه سابقه سرما وبرف رو نداشتیم.....خدارو شکر....(هرچه از دوست رسد نیکوست) به خاطر همین صبحها کاملا میپوشونمت....کلاه بافتني و جوراب کلفت ....مثل ساندويچ ميپيچمت لاي پتو وبغلت ميکنم.....ميدوني ماماني شايد باورت نشه ...ولي هرروز صبح که ميام توي پارگينک وميشينم توي ماشين تا باباجون درو ببنده وبياد پايين ذل ميزنم به صورت نازت که توي خواب خوشه وهزار بار خدارو شکر ميکنم که خيالم از بابت رفت وآمد با تو راحته...وقتي مامانارو ميبينم که کنار خيابون ...بچه ها توي بغلشون ايستادن منتظر ماشين يا سرويس...اونم توي اين هواي سردو برفي...از ته دل ناراحت ميشمو دلم ميگيره.....باباجون هميشه ميگه (اگه آدما به اين فکر کنن که شرايط بدتر از خودشون هم وجود داره ...اونوقت ميبينن که زندگيشون شاهانه است)
آخه منم بيشتر وقتا مخصوصا صبح زود که ميايم بيرون دلم ميگيره....با خودم ميگم کاش سر کار نميرفتم ومجبور نبودم صبحها تورو زابراه کنم...هرچند که خداروشکر بيشتر وقتها خوابي وهمين منو تسکين ميده.......ولي چه ميشه کرد....
خلاصه نازنينم... هوا سرد شده وتوهم به خاطر اين برف وسرما حرفاي جديد ياد گرفتي....ديروز صبح که زنگ زدم با اون زبون شيرين تر از عسلت به من ميگي (مامان جون بف مياد...خيس نشي) بعد از ظهر باهم پشت پنجره وايساديم ...منتظر باباجون....با همون اداي مخصوصت به من ميگي((باباجون مياد....چت داره(چتر)...خيس نميشه))
عزيزکم.....من فداي دونه دونه حرفاي قشنگت.....هرچند بيرون هوا سرده ولي خونه دل من باوجود تو گرمه گرمه.......هميشه بمون مادري.....هميشه بمون
تويه روز سرد برفي
با دلم مثل پرنده
لب حوض ...کنار نرده
هرچي گشتم جاي گرمي
بهتر از قلبت نديدم...
ميشه دوستم داشته باشي؟
آخه بيرون خيلي سرده.....