گذری بر روزهای نبودن (اپیزود دوم)
گل خوشبوي من...نفس مامان سلام.... دلم میخواد بدونی هر وقت تورو نفس صدا میزنم احساس میکنم ریه هام لبریز از هوایی میشه که نظیرش رو هیچوقت تجربه نکردم.......ومن با همین هوا زنده ام......توی اینهمه آلودگی ودود وسر وصدا ....فکر میکنی چی میتونه ما رو سرپا نگه داره.....شک نکن که نیرویی به جز عشق نیست...... نازنینم.......توی پست قبلی تا مراسم محرم امسال رو برات به تصویر کشیدم.......حالا جونم برات از دنباله خاطرات بگه که..... خیلی وقت بود که خاله سما ودوتا کوچولوهای نازش میخواستن بیان خونمون ....تا اینکه بالاخره این اتفاق افتاد ....وقتی خاله سما زنگ زد وتو فهمیدی که دیگه اومدنشون قطعی شده از خوشحالی...
نویسنده :
مامان کیانا
16:05