مرگ پايان کبوتر نيست.....
نازنینم سلام.....دختر صبور ومهربونم ....... نمیدونم چند وقت از آخرین باری که با دل خوش وسرشار از امید به زندگی برات نوشتم میگذره؟؟؟؟؟؟؟فقط همینقدر میدونم که انگار دنیا دنیا فاصله افتاده بین مامان نسیمه گذشته با کسی که الان جلوت نشسته ومیخواد از ناگفته های این چند وقت برات بنویسه........ آخه دلبندم تو ودل پاکت از همه چیز بی خبرین.....از همه چیز.....از بار غمی که روز به روز سنگین تر میشه و به اندازه سر سوزنی هنوز باور کردنی نیست.....از همه چیز ....از اون روز شوم که خدا عمو کوچیکه رو با خودش برد به یه جای دور.....دور دور..... دلم میخواد برات بنویسم تا بعدها بدونی عمو کامیار چرا یکهو از جلوی چشم ما پرکشيد ودیگه هیچوقت و ه...
نویسنده :
مامان کیانا
15:54