كياناكيانا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

كياناي مامان

قد كشيدن يك پيچك

اين روزا يك كمي سردرگمم....اخه به خاطر سردي هوا وقتي از سركار ميام خونه ماماني اينا مجبورم تا ساعت ۶صبر كنم تا بابا بياد دنبالمون باهم بريم خونه....اين باعث ميشه به همه كارام نرسم...ديشب خيلي دختر خوبي بودي حسابي با بابايي بازي كرديو گذاشتي منم به كارام برسم .دلم پرميكشيدكه منم بيام بازي....خلاصه وقتي خواب توي چشماي قشنگت نشست مثل هميشه گذاشتمت روي پامو با اهنگ مورد علاقت كم كم خوابيدي...منم شروع كردم به خوندن سررسيد پارسال(اخه ميدوني كه اين روزا همش كارم خوندن خاطرات پارسالو مقايسه اون روزا با الانه) (( واي كه فكر ميكنم بعدها كه ياد اين روزا مي افتم چه حالي دارم...وقتي تو جلوي چشممي ومن شاهد قد كشيدنو بزرگ شدنتم اين روزا...
4 بهمن 1389

سلام دخمل نازم

اين اولين كلمات دست نوشته هاي ماماني براي توئه كه پارسال توي همين روز نوشتم باورش برام سخته که یکسال از اون روزا گذشته ومن شاهد بزرگ شدن هرروز توام هر خطو که میخونم هزارتا خاطره برام زنده میشه ((عزیزدلم از الان باید حسابی مواظب تو باشم.. از الان تا اخر عمرم.....فردا باید برم سونوگرافی برای اخرین بار تورو توی صفحه مونیتور میبینم...انشاا...که همه چی عالی باشه...اخ وقتی یادم می افته یکماه دیگه اینموقع بیشتر از ده روز از اومدنت میگذره دلم میلرزه....)) سیصدوشصت وچند شب وروز از اون روز میگذره حالا تو با اون چهار تا دندون درشتو قشنگت به من میخندی.. عروسک کوچیکتو میذاری روی پاتو ادای منو در میاریو پیش پیش میکنی تا بخوابه...  دستتو میگیر...
4 بهمن 1389

يك اغاز جديد

مثل تموم  دختراي اين سرزمين هميشه  به مادر شدن فكر ميكردمو توي خيالم تصور داشتن يه موجودي كه مسئوليت تمام زندگيشو حتي نفس كشيدنش با توئه رو بارها تكرار ميكردم.دو سال بعد از ازدواج وقتي جواب مثبت ازمايش بارداري رو گرفتم يه حس عجيب كه باتموم خيالاتو فكراي گذشته زمين تا اسمون فرق داشت رو تجربه كردم وتا امروز كه شكوفه زندگيمون به اولين سالگرد زندگيش داره ميرسه فقط يه اسم براش پيدا كردم ،اسمي كه فقط همجنساي خودم معناي اونو  درك ميكنن....................                             &nbs...
27 دی 1389