کیانا و جشنواره انارررررررررررررررررررررررررررررررررر
سلام به روی ماه گل دخترم.......الهی هزار بار فدای قد وبالات بشم...این روزا ثانیه به ثانیه در حال تغییر ی ....انقدر که گاهی وقتا نمیدونم از خوشحالی بزرگ شدن و رشد سریع تو خوشحال باشم ...یا از گذران تند وبی وقفه روزها ناراحت......ولی هرچه که هست از سلامتی وشادابی تو هزاران هزار بار خوشحالم و....شکر گزار......
امروز میخوام برات از انار بگم....وای که هنوز نگفته دلم آب افتاد...
آخه خوردن انار توی خانواده ما ارثیه....همینکه اواخر شهریور ماه میرسه انار جزء میوه اصلی خونمون میشه تا آخرای پاییز...دلیل اصلیش هم آقاجونیه که عاشق اناره ...از وقتی یادم میاد خاطره انار خوردن آقاجونی توی ذهنمه...آخه اینقدر با ولع انار میخورد که منم ناخودآگاه باهاش همراه میشدم...تازه انار خوردنش برنامه داشت و داره....مثلا هرروز بعد از نماز صبح یه دونه انار میخوره ومیگه برای تصفیه خون خیلی مفیده ......یا اینکه خیلی منظم و تمییزانار میخوره جوریکه حتی یکدونه هم از دستش نمی افته...اونموقع ها هروقت باهم انار میخوردیم به من میگفت (( انار میوه بهشتیه ...هر دونه اش که بیفته زمین آدم دیگه بهشت نمیره...))منم همش مواظب بودم از دستم چیزی نریزه ....نکنه یه وقت از بهشت رونده بشم......
کاش بهشت رفتن به همین آسونی بود.....خلاصه که خوردن انار همینطوری بود که جزء جدانشدنی زندگی ما شد....حالا تو هم که بیشتر وقتا پیش آقاجونی اینا هستی برای خودت یه انار خور حرفه ای شدی....تا انار میبینی با اون زبون شیرینت میگی (آقاجونی داد ...)
چند روز پیش یه گزارش از تلویزیون پخش شد راجع به جشنواره انار....با خاله اینا کنجکاو شدیم که بریم اونجا...همه میگفتن واجبه که آقاجونی رو ببریم ......خلاصه به اتفاق رفتیم...اونم با مترو که باعث شد تو خیلی ذوق زده بشی ...هرچند کم وکسری زیاد داشت ولی رویهم رفته بد نبود...انواع واقسام انار ها از شهرهای مختلف وانواع رب انار و.....تو هم که همش میگفتی (اینا اناره...آقاجونی داد)خلاصه یکساعتی اونجا بودیم...منم طبق معمول یه رب انار ترش خریدم ....جای همه خالی....عسل مامان تو هم خیلی دوست داری... هی انگشت میزنی ومیخوری...بهش میگی لباشک ....
اینم چند تا عکس یادگاری از جشنواره انارررررررررررررررررررررررررررر