كياناكيانا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

كياناي مامان

تابستانی که گذشت......

1392/8/4 23:21
نویسنده : مامان کیانا
2,592 بازدید
اشتراک گذاری

کیانای نازم...دختر خوشگل من سلام...

باز یه روز دیگه از روزهای زندگی از راه رسید و خدای مهربون به مامان این فرصت رو داد تا برات از خاطرات زیبای زندگیت بنویسه......با اینکه سخت مشغول جمع آوری وسایل برای انتقال به خونه جدیدمون هستم ولی ناخوداگاه دلم پرکشید برای نوشتن وحرف زدن با تو در دنیای مجازی...... 

نمیدونم از کجا برات بگم........خبر خوب اینکه ساخت خونمون به پایان رسید و ما بعد از کمی تغییرات داخلی کم کم آماده رفتن میشیم.....این برای خونواده کوچیک ما اتفاق بزرگیه...هر سه نفرمون یک سال وشش ماه  رو به امید برگشتن به خونه خودمون سپری کردیم....وحالا به لطف خدا این آرزو داره برآورده میشه.......خدا رو شکر .....

تابستون  امسال هم گذشت...هرچند باباجون  ترم تابستونی گرفت وکمی سرش شلوغ بود ولی من وتو  هم  هوای بابای مهربونو داشتیم و به خاطر گل وجودش تحمل کردیم....دوست دارم توی این پست از خاطرات تابستان 92 برات بنویسم  دختر نازم...میدونم که مشتاق شنیدنی...

ماه رمضان امسال برای تو خیلی دلنشین بود..چیدن سفره افطار و  شبهای قدر جزء  دوست داشتنی ترین چیزهات بودن...روزهای اول از اینکه ما همراه تو چیزی نمیخوردیم ناراحت بودی...همش میگفتی (مامان کی افتحار میشه....نمیشه حالا یه ذره بخوری)

اولین شب قدر به اصرار خودت برات جانماز پهن کردم وتو هم چادرت رو آوردی وبه تقلید از منو بابا شروع کردی به دعا خوندن.....تا یک نیمه شب بیدار بودی ومن با کلی خواهش بالاخره خوابوندمت.....فدای قلب پاکت مهربونم.....

شب قدر

مثل هر سال پای ثابت مسافرتهامون جاده چالوس وباغهای زیبای آقا جونی بود....

میوه بهشتی من

گل من

 

باغ البالو

سوغات این سفرها برای تو  آشنایی با دوستای جدید بود....عاشق این اجتماعی بودنتم عزیزم

 

کیانا ودوست جدید

فرشته من

غیر از رفتن به جاده چالوس ، به اتفاق عزیز اینا رفتیم همدان......این اولین سفر تو به همدان بود...

قبل از رفتن از این شهر وجاهای دیدنیش برات تعریف کردم...حتی فیلمهای سفر قبلی خودمونو برات گذاشتم...کلی ذوق داشتی که بریم ....مخصوصا برای غار علیصدر.....و  بالاخره  راهی شدیم....

اول رفتیم غار  علیصدر.......نمیدونی چه شور وشوقی داشتی...برخلاف تصور من که فکر میکردم شاید از محیط  بترسی ....کلی ذوق کردی و این ذوق وقتی به اوج رسید که سوار قایق شدیم ...کلی اصرار کردی تا اجازه دادم خودت تنها  بشینی  جلوی قایق....راستش میترسیدم بیفتی توی آب ولی تو مثل یه دختر خانوم نشستی وشروع کردی به شعر خوندن.....

غار علیصدر

غار علیصدر

بعد از  مستقر شدن در همدان رفتیم آرامگاه باباطاهر...جاییکه من خیلی دوسش دارم...عاشق محیط اطرافش وداخل آرامگاه هستم .......یادش بخیر....سال 84 سفر به کردستان وهمدان...به اتفاق آقاجونی اینا.....چقدر زمان زود میگذره مهربونم....

آرامگاه باباطاهر

دیدن  کتیبه گنج نامه وطبیعت اطرافش بسیار دلچسب بود....بعد ازبازدید تصمیم گرفتیم تله کابین سوار بشیم...عزیز وباباهوشنگ انصراف دادن وما به اتفاق عمو کامبیز  سوار شدیم....وای که چقدر خوش گذشت.....رفتن به قله الوند سوار بر تله کابین هم خوب بود وهم ........

راستش مامانی از رفتار تو خیلی متعجب شدم...آخه ما سه نفر از وقتی سوار شدیم همش مشغول سر وصدا وجیغ وداد بودیم ولی تو آروم نشسته بودی وفقط میخندیدی ...حواسم پیشت بود تا ببینم ترسیدی یا نه ...ولی تو خیلی خوشحال بودی..فقط میگفتی مامان میخوام دستم توی دستت باشه.....انصافا مسیر تله کابین یه خورده ترساک بود...فکرشو بکن از دامنه کوه بخوای بری قله......

تله کابین گنج نامه

 

خوشگل مامان

وقتی رسیدیم قله انگار تازه متولد شدیم......جای همگی خالی.....هوای خنک وتمیز ونوشیدن یک چای دارچین سنتی ما رو حسابی شارژ کرد......

کیانا در قله الوند

بازدید از آرامگاه ابوعلی سینا و شیر سنگی و بازار قدیمی همدان و........هرجا که میرفتیم سعی میکردم با توضیحات ساده ااونجا رو برات توصیف کنم...امیدوارم که موفق شده باشم عزیزترینم...

آرامگاه بوعلی سینا

شیر سنگی

مسجد جامع همدان

و بالاخره این سفر هم به پایان رسید وبه خاطره ها پیوست....خدا روشکر که خوش گذشت....مخصوصا به تو که تا مدتها  با آب وتاب برای همه تعریف میکردی وشادی به یاد آوردنش توی چهره ات هویدا بود....

کینای نازم

 نفس مامان...از بودن وبودن وبودن در کنار تو وپدر بی مثالت خدارو شاکرم....اونقدر شاکرم که گاهی وقت برای شکر کردن آرامش زندگیمون کم میارم....میدونم وجود تو خودش بزرگترین هدیه پروردگار به شکر کردنهای ماست...هدیه ای که عظمت داشتنش و شیرینی بودنش رو چهار بهار تجربه کردیم و به داشتنش و بودنش بر خود میبالیم....دختر بی همتای من....مثل همیشه دوستت دارم ...تا آمدنی دوباره چشم مهربان خداوند به وجود نازنینت....

 

 

پسندها (1)

نظرات (14)

بابا کامران
4 آبان 92 23:49
عزیزم خوشحالم که با نوشته های پر از امیدت برگشتی .....ازت ممنونم که با وجود هزار مشغله این روزا.....نوشتن برای آینده گل زندگیمونو فراموش نمیکنی....
مامان نوژاجونی
5 آبان 92 15:51
سلام بابا چقدر دیر نوشتی خوشحالم دوباره با دنیای مجازی آشتی کردی.هزار ماشاله کیاناجون چقدر بزرگ شده.بوس
خاله خانوم
7 آبان 92 7:32
سلام وصد سلام به مامان و دختر ناز.....دلمون پوسید اتقدر که اومدیم ودیدیم هیچ خبری ازتون نیست....البته من که میدونم چقدر سرتون شلوغه ولی ماهم دل داریم..... مثل همیشه عالی بود.....کیانا هم که دیگه وقت عروس شدنش داره میرسه...بزرگ شده ماشاا...
شیده
9 آبان 92 7:42
وای سلام نسیم جان....چقدر خوشحال شدم....امروز به دلم افتاد به وب کیانا سربزنم...فکر نمیکردم آپ کرده باشی......میبوسمتون
رضا
12 آبان 92 15:35
سلام دوست قدیمی خوشحالم که باز شاد وسلامت ودر کنارهم میبینمتون
میترا
27 آبان 92 17:06
سلاااااااااااااام ناامید اومدم به وبلاگ سر زدم دیدم آپ کردی. خیلی خوشحال شدم. خدا رو شکر که خوبین. خونه ی جدید مبارک. ماشاالله گل دخترمون چه بزرگ شده
مامان کیانا جون
29 آبان 92 11:44
سلام عکس های زیبایی بودhttp://www.niniweblog.com/imhttp://www.niniweblog.com/images/smilies/smile_thum/7.gifages/smilies/smile_thum/21.gif
آزاده
29 آبان 92 13:45
khili khoshhalam kardi vaaaaaaaaaaayyyyyyyy mashala khanomi shodi khale vase khodet dosetoon daram nasibe bi khabaram nazar baram mail bezan booooooooooosssssssss kianah ham mibosatet khale
الهام مامان محیا
29 آبان 92 18:31
سلام عکسهات خیلی عالیه کیانا جون اگه مایل به لینک بودین بیاین پیشمون
مریم (مامان روشا)
21 آذر 92 9:23
سلام خوشگل خاله دل سیر دیدمت ...آخه منم خیلی وقته پیشت نیومدم ومنم مثل مامانی دیر وب روشارو آپ میکنم ...واسه همین کمتر به دوستام سر میزنم... مامانی که با ما قهره جواب اس ام اسم هم نمیده ولی من همیشه به یادتونم و دوستتون دارم ....همیشه کنار هم خوش باشید
مامان شایان
21 آذر 92 17:29
هزار ماشاا... خیلی خانم شدی.خدا نگهدارت باشه گلم.
مامانی درسا
27 آذر 92 11:52
عزیز نوشته هات بوی زندگی و امید گرفته ..... خیلی خوشحال شدم امیدوارم همیشه خوش باشی هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها یلدایتان رویایی…روزهایتان پر فروغ،شبهایتان ستاره باران! راستی به این آدرس برین و توی قرعه کشی شب یلدا شرکت کنین http://mylamis.com/yalda//?ref=f65f3d54d83d295974e29e82096b8ef4
کیانا SPSG5
29 دی 92 19:59
سلام مامان کیانا اسم منم کیاناست ایشالله درپناه شما پدرمادر مهربون بزرگ شه خیلی خوش شانسه که مامان مهربونی چون شما داره که خاطراتشو ثبت میکنه موفق باشید بابای
دلی
2 مرداد 93 17:03
سلام به روی ماهت کیانا جان عکس های باحالی داشتی.