دل نوشته ای برای گنجینه هایم.....کامران وکیانا
من بهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو بها ر
ناز انگشتای بارون ِ تو باغم میکنه
میون جنگلا طا قم میکنه
تو بزرگی مثِ شب
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی مثِ شب
خود مهتابی تو اصلا"خود مهتابی تو
من زمینم تو درخت
من درختم تو بها ر
ناز انگشتای بارون ِ تو باغم میکنه
میون جنگلا طا قم میکنه
تو بزرگی مثِ شب
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی مثِ شب
خود مهتابی تو اصلا"خود مهتابی تو
تازه وقتی بره مهتاب و هنوز
شب تنها باید ، راه دوری بره تا دم دروازه ی روز.
شب تنها باید ، راه دوری بره تا دم دروازه ی روز.
مث شب رود بزرگی مث شب
تازه روزم که بیاد
تو نمی ری....مث شبنم ، مث صبح
تو مث مخمل ابری
مث بوی علفی مث اون ململ نازک ...مث اون ململ مه
که روی عطرعلفا مثل "بلاتکلیفی "!
هاج و واج مونده مردد
میون موندن و رفتن
تو نمی ری....مث شبنم ، مث صبح
تو مث مخمل ابری
مث بوی علفی مث اون ململ نازک ...مث اون ململ مه
که روی عطرعلفا مثل "بلاتکلیفی "!
هاج و واج مونده مردد
میون موندن و رفتن
میون مرگ و حیات.
مث برفا یی تو
تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه
مث اون قله ی مغرور بلندی
مث اون قله ی مغرور بلندی
که به ابرای سیاهی و به بادای بدی ،
میخندی !
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی