كياناكيانا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

كياناي مامان

فصل گل صنوبره

1390/1/15 19:18
نویسنده : مامان کیانا
775 بازدید
اشتراک گذاری

کیانای مامان..دختر عزیزتر از جونم

در پانزدهمین روز از اولین ماه زیبای اولین فصل سال یکهزارو سیصدو نود خورشیدی برای تو گل خوشبوی وجودم مینویسم....امروز آغاز چهاردهمین ماه اومدن تو به زندگی ماست...تاریخی که هروقت میرسه برای ما هزاران خاطره رو زنده میکنه...تو مثل یه پیچک نرم ونازک هر لحظه روی دیوار زندگی ما در حال رشدی وما همه دلخوشیمون به همین قد کشیدنای گاه وبیگاه توئه..

غیر از اینا امروز بعد از دو هفته تعطیلات عید دوباره از دنیای مجازی دارم با تو حرف میزنم ..آخه تصمیم گرفتم توی ایام عید اصلا سراغ کامپیوتر نرم وفقط وفقط با تمام وجود در اختیار تو وبابایی باشم...

امسال عید مثل همه سالا خوش گذشت با این تفاوت که یه دخمل ناز و خوشگل  که با شیرین کاریاش دل همه رو برده بود کنارمون بود ....توی این ایام خیلی چیزا یاد گرفتی منم با تو خیلی چیزارو تجربه کردم...آخه سال پیش خیلی کوچولو بودیو همش توی خواب ناز ولی امسال برای خودت خانومی شده بودی ...آگه ریا نباشه از لباسای عیدت خیلی راضی بودم مخصوصا با اون کفشای ورنیه زرشکیو موهای فرفریه خوشگلت حسابی خوش تیپ شده بودی..(همه به شوخی میگفتن موهاشو برای عید فر کردی؟)تازه چشمم کف پات هر کلمه که ما میگفتیم سریع یاد میگرفتیی مثلا یاد گرفتی  قشنگ و درست بگی ((بله)) تازه لام بله رو با تشدید میگی وحسابی بامزه میشه ...تا ازت میپرسیم مامانو دوست داری با خنده میگی بله....فدای اون حرف زدن بامزه ات...نمیدونم شاید من چون مادرم فکر میکنم تو توی حرف زدن خیلی باهوشی ولی وقتی با همسن وسالات مقایسه میکنم میبینم تو خیلی زود حرف زدنو یاد گرفتی ...

خلاصه مامانیه نازنینم این عیدهم مثل همه عیدا مثل برق وباد گذشت وفقط خاطرات شیرینش باقی موند....خیلی دوست دارم قسمتای مهم این خاطراتو مثل سیزده بدر دونه دونه برات بنویسم وعکساشو بذارم...اگه وقت اجازه بده حتما این کارو برای ثبت اون روزای به یاد موندنی ميكنم..پس الان فقط چندتا عکس از کل ایام عید میذارم تا بعد

مثل همیشه دوسسسسسسسسسسسسسسستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم عزیزترینم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان آتین
21 فروردین 90 14:22
ماشالله چقدر ناز و خوشتیپه این گل دخملی خدا حفظش کنه
مامان آتین
21 فروردین 90 14:22
تو اون عکسش که کنار پدربزرگشه خیلی شیرینه