بهانه من
نميدونم چرا اين روزا دلم همش هواي شعروشاعري ميكنه...آخه يه زماني من خيلي اهل احساس بودمو هرچي شعر قشنگ بود هر جا ميخوندم يادداشت ميكردم ....يادش به خير همشونو دارم ...شايد به خاطر حال وهواي بهار باشه كه دلم ميخواد برات شعر بنويسم..نميدونم هرچي كه هست حال خوشيه...پس تقديم به گل بي زوال زندگيم....كياناي مامان
قد كشيدي درون چشمانم
ساده وبي ريا وبي ترديد
لحظه اي در دلم جوانه زدي
خوب وزيبا وبهتر از اميد
آه وقتي شبيه يك لبخند
روي لبهاي من ترك خوردي
تازه فهميدم اي بهانه من
كه رسيدم به خانه خورشيد
شاعرانه نگاهاي تورا
توی این شعر عاشقانه خود
مینویسم برای اینکه تورا
میشود از نگاه تو فهمید
من نمک گیر چشمهای توام
تو من هستی که میشود تمدید
زنده ام با تو ونجابت تو
با تو تکرار میشود روزم
با وجود تو شعر میگویم
آری آری ترانه های جدید
تو که مانند یاس پیچیدی
دور تنهایی ام بدان این را
((با تو اصلا نمیشود نرسید))
((بی تو اصلا نمیشود خندید))