بازهم نوروز...بازهم عشق
دیشب
قدم می زدیم
با خدا
کوچه پس کوچه های خواب را
ماه را پشت سرمی گذاشتیم
تا روشن شدن چشم دنیا
و فوت می کردیم تک تک ستارگان را
تا تولد دوباره خورشید
دیشب بی واسطه
من بودم و او
و دستی که گرفته بود
وجودم را
و بیرون می کشید
مرا از دالان تاریکی
تا دلم روشن و
روشن و
روشن ترشود
دیشب می گفت و می شنیدم و
تا مزرعه ی خورشید، ذره ذره ذوب می شدم
گلهای آفتاب گردان دورم حلقه می زدند
دلم روشن و روشن و
روشن تر می شد
و خدا بود که می خندید
و تنهایم می گذاشت با روز
وزنگ صدایش که بیدارم می کرد:
امروز نوروز است.......
((چیزی نمونده نقاشی بهار کامل بشه ...بهترین شاهکار گیتی بر همه دوستان خوب نی نی وبلاگی وتمام خواننده های خاموش مبارک))
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی