مامان بیا باهم خونه رو تکون بدیم
جمعه بود ...... به بابا کامران گفتم تا وقت هست بیا کارهای باقی مونده رو تموم کنیم آخه من دوست ندارم تا لحظه تحویل سال کار کنیمو حسابی خسته باشیم.. بابا گفت اگه کیانا بذاره.... توی همین گیرودار بودیم که تلفن زنگ زد...خاله هایده بود ...گفت میخوان برن خرید...اگه بشه سجاد بیاد خونه ما...خیلی خوشحال شدم اخه تو جون وعمرت این دوتا پسرخاله های وروجکن(سجادوعلیرضا)سرتو درد نیارم وقتی زنگ زدن من گفتم کیانا بدو بیا سجاد اومده...از توی اتاق مثل فرفره چهار دست وپا ...جیغ کشان اومدی دم در وای که خدا سجادو عمر بده...آخه از وقتی اومد رفتین توی اتاقت با اسباب بازیا شروع کردین بازیو دیگه مارو یادت رفت...ماهم مثل فیلمی که تندش کردن کارامونو کردیم..می...
نویسنده :
مامان کیانا
13:17