كياناكيانا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

كياناي مامان

دختری از برگ گل

1390/7/11 16:11
نویسنده : مامان کیانا
1,365 بازدید
اشتراک گذاری

عزيز دل مامان سلام.......

اين روزا اوج لذت بردن منه از داشتن تو وبودنت توي زندگيمون.......آخه انقدرحرف زدنت شيرين ودوست داشتني شده که براي خودمم قابل تصور نيست........اطرافيان بهم ميگن (حرف زدنش مثل خودته)

اونجوري که ماماني وخاله ها تعريف ميکنن ونوار صدام ميگه من توي يکسالگي مثل بلبل حرف ميزدمو شعر ميخوندم...اونروزا اولين سالهاي انقلاب بودو تب شعراي ملي _ميهني داغ بود...منم هرچي شعر انقلابي بود حفظ شده بودمو ميخوندم.......(.انشاا...بعدها که بزرگتر شدي نوارو برات ميذارم تا گوش کني)حالا تو هم توي يکسال وهفت ماهگي مثل مامان کامل حرف ميزنيو شيرين زبوني ميکني.........نميدونم شايد همه بچه هاي همسن تو اينجوري باشن ولي من فکر ميکنم تو به جزئيات همه چيز خيلي دقت ميکني...مثلا ديشب با باباجون مشغول نقاشي بودي..به باباجون گفتي: دلخت بچش(درخت بکش) وقتي باباجون کشيد تو يه نگاه کرديو گفتي :باد مياد...باد مياد...من توجهم جلب شد يه نگاه به نقاشي کردم ديدم شاخه هاي  درختي که باباجون کشيده کج ونا مرتبه....خلاصه کلي خنديديم........هرچند که این موضوع فکر منو مشغول کرد....

ديروز صبح که رفتيم خونه ماماني عروسک هميشه همراهتو(سالي)يادمون رفت ببريم....از اداره که زنگ زدم خاله گفت( چرا سالي رو نياوردي کيانا همش از صبح بهونه شو ميگيره.)

بعداز ظهر که با باباجون برگشتيم خونه....درو که باز کرديم طبق معمول نشستي زمينو کفشا وجوراباتو در آوردي...بعد يکهو چشمت افتاد به سالي که روي مبل بود...رفتي طرفش ....منم حواسمو جمع کردم ببينم چه کار ميکني......ديدم بغلش کرديو به زبون خودت گفتي:تو توجا بودي اش صب عديسم(تو کجا بودي از صبح عزيزم)واي خدا باورم نميشد با باباجون مات ومبهوت حرکاتت بوديم انگار بچه خودتو بغل کردي....طبق معمول جيغ کشان پريدمو بغلت کردم...توهم که اينجور موقع ها فقط مرموزانه لبخند ميزني بهترینم ....

اين روزا اوج خوشبختي منه از داشتن تو....از بودن باباجون.....خونواده......

اين روزا کاروفعاليت بيرون از خونه باهمه سختيهاش برام آسون شده چون همه رو به اميد چرخش ساعتو پرواز به سمت تو انجام ميدم.....

این روزابیشتر از همیشه از دلم میگذره :خداي من...پروردگار هميشه همراه شکرت...هزار بار شکرت.....

خدای من کاری کن هر خونه اي که صداي يه بچه از ش شنيده ميشه گرم و آدماش با هم مهربون باشن تا دل اون بچه هم مهربون بشه....

خداي من هيچ مادري رو ازديدن لبخند جگر گوشه اش وشنيدن صداش بي نصيب نکن................

kiana

kiana

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

بابا کامران
11 مهر 90 15:09
منم هنوز مات ومبهوت کاراي ديشبتم دختر گلم...از خدا ميخوام تو وهمه بچه هارو از چشم بددور نگهداره
مریم (مامان روشا)
11 مهر 90 16:50
,•’``’•,•’``’•, .’•,`’•,*,•’`,•’ ....`’•,,•’` -----------♥ ---------♥ --------♥ -------♥ -----♥ ---♥ --♥ از بس که باهوشه دخترمون قربونش بشم که به جزییات توجه میکنه با تمام دعاهای قشنگت آمین گفتم
مامان پارسا
12 مهر 90 1:19
قربون دخمل شیرین زبون و با احساس و مهربون برم ممممممممممن آمییییییییییین
خاله خانوم
12 مهر 90 8:08
قررررررررررررررررررررررررررررررربونش برم چقدر عکس اولش قشنگه..........فدددددددددددددداش بشم الهي
پرنيان...مامان آوا
12 مهر 90 8:40
چقدر دخمل خانومي بزرگ شده ماشاا...ديگه بايد کم کم فکر جهاز باشي
مامان سانای
12 مهر 90 8:46
نازی در پناه خدا
شيده
12 مهر 90 11:19
از من به تو نصيحت حتما ببرش موسسات استعداد يابي.......حيفه اين هوش هدر بره
رضا
13 مهر 90 9:40
واقعا دختر باهوشي دارين....خدا حفظش کنه.....منم با نظر شيده خانوم موافقم حتما روي هوشش کار کنين...البته جسارت کردم شما که خودتون واردين
مریم (مامان روشا)
13 مهر 90 15:55
دوستتون دارم
فهيمه و صدرا
14 مهر 90 11:51
واي خاله جيگرت كاش ماماني صدات و ضبط كنه و بزاره ما هم بشنويم