کیانا وحافظ.....
بنشین برلب جوی وگذر عمر ببین کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
باغ مرا چه حاجت سرو وصنوبر است شمشاد خانه پرور من از که کمتر است؟
کنار آب وپای بید و طبع شعر ویاری خوش معاشر دلبری شیرین وساقی گلعذاری خوش
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد
گفتی که حافظا دل سرگشته ات کجاست؟ در حلقه های آن خم گیسو نهاده ایم
نثار روی تو هر برگ وگل که در چمن است فدای قد تو هر سرو و بن که بر لب جوست
خوش خرامان میروی چشم بد از روی تو دور دارم اندر سر خیال آنکه در پا میرمت
حافظا چون غم وشادی جهان در گذر است بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی