كياناكيانا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

كياناي مامان

من و بابا وکیانا و........زمستون

1389/11/15 2:15
نویسنده : مامان کیانا
721 بازدید
اشتراک گذاری

اونوقتا که منم بچه بودم همیشه زمستونو دوست داشتم ..میدونی چرا!! آخه وقتی از مدرسه برمیگشتم خونه ...میتونستم بشینم کنار شوفاژ یه کاسه آلبالو خشکه یا لواشک خوشمزه ای که مامانی درست کرده بودو بخورمو کتاب بخونم....نمیدونی چه لذتی داشت

بزرگتر که شدم چون فکرامم بزرگتر و زیادتر شده بودن دیگه زیاد برام فرقی نداشت....اماحالا

ماه اخر پاییز که میشه....بوی زمستون که میاد....برای من انگار که زودتر عید داره میاد ....میدونی چرا؟

یادته که برات گفتم منو بابا کامران با همدیگه چه جوری آشنا شدیم....توی یه پروژه کاری از ۲۵ دی تا ۲۵ بهمن .....(یادش بخیر ...به خاطر این بهانه اشنایی هزار بار از خدا ممنونم)

دختر قشنگم بازم میدونی که خدا تو بهترینمو هم ۱۵ بهمن به ما هدیه داد....

تولد بابا کامرانم که ۱۱ اسفنده....دیگه چه دلیلی بهتر از اینایی که گفتم میخوای که منو عاشق زمستون بکنه.میبینی عزیز دلم ...کیانای مامان...زمستون صورتش سردو یخزده اس ولی ته دلش یه عالمه گرمای عشق داشته که به ما داده ...پس نازنینم بدون که توی این دنیا هیچوقت فقط صورت کسی یا چیزی ارزشی نداره ....این آیینه دلشونه که مهمه

عکس:اولین شب یلدای کیانا ۳۰/۹/۸۹

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

Baba Houshang
15 بهمن 89 10:35
Dearest Kiana.. Another apology for English text. I dispatched you a massage to your talking mobile in early mornig today.Saw it?Do you remember last year at about 3.00 pm this day?It was the very moment when you stepped this world.I welcomed you in your ear.Today,i wish you a happy birthday.
بابا كامران
17 بهمن 89 12:36
منم زمستونو خيلي دوست دارم به خاطر داشتن مامان....تو.....زندگيمون....خوشبختيمون