كياناكيانا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

كياناي مامان

روزها ميگذرند

1390/5/1 15:05
نویسنده : مامان کیانا
1,399 بازدید
اشتراک گذاری

آبنبات مامان سلام....

دومين ماه گرم تابستون هم از راه رسيد....مرداد ماه براي من خاطرات خوبي داره...خاطره شش ماهه شدن تو وشروع غذا خوردنت که  يه مرحله بزرگ ويه تجربه جالب بود وهيچ وقت اون روزو فراموش نميکنم.....يادم مياد با ولع حريره بادومو خوردي وبعدش هم يه خواب سنگين ......

اولين غذا

اولين غذا

اولين غذا

ولي از اونجايي که ميگن غم وشادي در کنار هم هستن اين ماه براي من يه خاطره بد هم داشت...(تموم شدن مرخصي زايمان )يادمه از اول مرداد همش به روز برگشت به کار فکر ميکردمو غصه ميخوردم ...هرچي باباجون ميگفت :(اينم يه مرحله جديده و خدا بهترين راهو جلوي پاي آدم ميذاره)من قبول نميکردمو اشک توي چشام حلقه ميزد....هرچند که با لطف روسا دوماه ديگه هم مرخصي گرفتم ولي اونروزا حال وهواي خوبي نداشتم ....

رفتن به اداره مامان

(روز پايان مرخصي ورفتن به اداره مامان)

حالا يکسال از اون روزا گذشته وتو انقدر بزرگ وخانوم شدي که وقتي به عکساي پارسال نگاه ميکنم با خودم ميگم همه اون روزا خواب وخيال بوده...ميدونم که سالهاي بعد همين فکرا رو درباره عکساي الان تو ميکنم...

پارسال اولين ماه رمضاني بود که تو در کنار ما بودي وسفره افطار براي ما رنگين تر شد...يادمه يه وقتايي موقع سحر بيدار ميشدي ومن ميذاشتمت کنار مون وسحري ميخورديم....يادش به خير

ماه رمضان

(ماه رمضان 1389)

 عزيزتر از جونم....بودن با تو هزار خاطره خوبو به زندگي ما هديه کرده که اگه هزار بار هم ازش حرف بزنم بازم تازگي داره......

کيانا

کيانا

بهترينم.......

آرزويم اين است ؛ نتراود اشك در چشم تو هرگز ؛

مگر از شوق زياد

نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز ؛

وبه اندازه ي هر روز تو عاشق باشي

عاشق آنكه تو را مي خواهد . . .

و به لبخند تو از خويش رها مي گردد

و تو را دوست بدارد به همان اندازه ؛

كه دلت مي خواهد.........

کيانا

(کيانا24 تير 90/جاده چالوس)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

بابا کامران
1 مرداد 90 15:11
الهي بابا فداي عکساي نازت که منو برد به اون روزاي خوب......هميشه پايدار باشي نازنين دختربابا
helia & sara
1 مرداد 90 15:20
عکسات خیلی ناز شده جیگرم حسابی دلمونو بردی
مریم
2 مرداد 90 11:43
سلام خانومی چه عکسهای با نمکی از دخملی گرفتی قربونت بره خاله خیلی دوست داشتنی شدی جیگر خوش باشین در کنار هم من که لذت بردم از این نوشتنت خانومی
رضا
3 مرداد 90 13:53
سلام...خاطرات زيبايي بود.پاينده باشيد
آزاده
3 مرداد 90 13:54
سلام نسيم جان....الهي خاطرات عروسي کياناجونمو بنويسي..ببوسش
مامان زینب
5 مرداد 90 9:41
وای خدا نماز خودنش رو نییییییییییدااا
مامان پارسا
27 مرداد 90 15:37
التماس دعاااااااا حاج خانوم جیگر
paryia
25 شهریور 91 16:23
i love you