كياناكيانا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

كياناي مامان

يک بعد از ظهر تابستاني

1390/4/22 10:58
نویسنده : مامان کیانا
1,461 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماه دختر گلم......

دیروز که باهم برگشتیم خونه طبق معمول سرحال بودیو خنده روی لبت بود...

.

اول مثل همیشه باهم بازی کردیمو....بعد تو مشغول اسباب بازیات وسرک کشیدن به اتاقت شدی ...منم مشغول مجله خوندن.....وقتی حوصله ات سررفت یاد پنجره افتادي...پريدي روي مبل ورفتي پشت پنجره وشروع کردي با خودت حرف زدن (آخه تو وقتي ذوق زده وخوشحالي با خودت بلند بلند شعر ميخوني وحرف ميزني)خلاصه منم که........... رفتم سراغ دوربين....(ميدوني رئيسم ميگه:من فکر نميکنم هيچ بچه اي اندازه دختر شما عکس داشته باشه)چه کنم ...مامان عاشق ثبت همه لحظه هاي زندگي نازنينشه...

.

يه چند دقيقه بعد خسته شديو اومدي سراغ ميز....منم دورادور مواظبت بودم که ديدم رفتي از پشت گلدون با من دالي ميکني...واي که چقدرعاشق دالي کردن با توئم عزيزترين..

يکدفعه چشمت افتاد به چيزي که خيلي دوست داري... ظرف توت خشک...گرفتي دستت وشروع کردي به خوردن...اولش که ميخواستي مثل سوپ سربکشي بعد ديدي نميشه دونه دونه ميذاشتي دهنت...بهت گفتم پس مامان چي؟ زود يه دونه آوردي با ناز گذاشتي دهنمو گفتي ...ميسي(الهي فدات بشم که هرچي بهت بدن يا به کسي بدي ميگي مرسي)

کيانا

کيانا

مرحله بعد: سرزدن به يه دوست قديمي....يعني ظرف شاتوتها وانارهاي مصنوعي .......نميدونم چرا اينقدربه اينا علاقه داري وبرات هنوز تازگي دارن....

کيانا

ديروز خيلي پرکار بودي چون از سرزدن به قسمتهاي مختلف خونه خسته نميشدي....آخرش رفتي سراغ بهترين اسباب بازيت.....که مامان هرروز اثر انگشناي نازتو از روش پاک ميکنه تا فردا که دوباره روز از نو روزي از نو.......

ودر آخر .......بازم پشت پنجره.....ولي اينبار منتظر باباجون

کيانا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

بابا کامران
22 تیر 90 11:30
الهي فداي دختر خوشگلم......البته من عکساو گزارش کاراتو ديشب ديدم و از مامان جون شنيدم
پرنيان...مامان آوا
22 تیر 90 11:33
عزيزم عکساي قشنگي گرفتي...خيلي حرفه اي والبته عاشقانه.....عاشق عکس توت خوردنشم
ازاده
23 تیر 90 8:36
salam khoshhalshodam k axaye kiana ro didam vay k cheghad on axe k dare done done bar midare va mikhore ghashange boos vase kiana
مامان فرشته
24 تیر 90 17:31
سلام گلم خوبین ؟ آخی نازی قربونششششششش برم من خاله به منم توت خشک می دی ؟ به به دستت درد نکنه عسلم بوسسسسسسسس
فهيمه و صدرا
25 تیر 90 10:05
واي چقدر خانومه هم خودش هم مامانش كه تك تك خاطراتش و ثبت مي كنه
مامان حسین
25 تیر 90 21:16
سلام عزیزم عکسا خیلی قشنگه... عیدتون مبارک
زهرا کوچولو و باباش
26 تیر 90 11:24
سلام.فقط ماشالله هم به خودش.هم به کارهاش .همبه عکسها وهم............................ماشاالله
mamane zeinab
26 تیر 90 18:23
مامان کیانا شما که این کیانا دم دستتون هست بیزحمت لپشو یه کوچولو از طرف من بکشید
خاله خانوم
27 تیر 90 11:01
سلام به کيانا لپ گلي ومامان خانوميش...خيلي خيلي خيلي قشنگ بود هم عکسا هم متنش هم کيانا جوني...واي دوست دارم لپشو ببوسم
بهاره
27 تیر 90 11:46
عزيز دل خاله قربونت برم که مثل يه گل نازميموني