تا روز مادر......
دختر مهربونم .....بازم کوه احساسات اومده روی دوشم....دلم میخواد این چندروزه فقط وفقط برات از مادر بنویسم تا شاید گوشه ای از مهر مادری رو برات تصویر کنم ...آخه من آرزومه که تو باحال وهوای شرقی بزرگ بشی ...دوست دارم وقتی دیگه برای خودت خانومی شدی در کنار علم وتکنولوژی که از جهان یادمیگیری احساسات ناب شرقی ولطافت دل ایرانی هم در وجودت زنده باشه...پس با من همراه شو تا روز مادر..بيا با هم ديگه مادرو دختري هرچي دلمون ميخواد از مادرو مهر مادري بنويسيم.....
بچه كه بودم توي خونمون يه كتابخونه داشتيم..آخه آقاجوني خيلي كتابخون بود وتقريبا همه نوع كتابي توي كتابخونمون بود مخصوصا كتابهاي شعر همه شاعرا....توي اين كتابا يه كتاب بود به اسم ((مادر))كه پر بود از تمام متنها وشعرهاي ايراني كه درباره مادر وجود داره...نميدوني كه من چقدر اين كتابو دوست داشتم انقدر خونده بودمش كه جاي انگشتام روي صفحاتش مونده....امروز كه رفتم خونه آقاجوني حتما ازشون امانت ميگيرم تا از مطالب زيباش برات بنويسم...............قول ميدم زود زود بيام وبنويسم...
اي واي اخم نكن ماماني......الهي فداي اخم شيرينت.. زود ميام بهت قول دادم.....مامانه وقولش