مادر اي كهكشان آينه ها
نازدار مامان دیشب یکی از همکارای گلم یه اس ام اس برام فرستاد وبا یه متن زیبا پیشاپیش روز مادر رو به من تبریک گفت آخه دیگه کمتر از یک هفته تا روز ولادت بانوی دوعالم وروز مادر والبته روز تمام خانومهای این سرزمین نمونده ...ومن نا خودآگاه یاد عزیزانی افتادم که مادر این گوهر بی همتا رو به دست خدا سپردن....آخه گل من آدم به هر سني كه باشه وقتي اسم پدر ومادر مياد ميشه يه بچه معصوم كه هنوز نياز به دست نوازش داره وهيچوقت از ش سير نميشه....
خلاصه از اونجاييكه اين روزا اينترنت درمان همه نادانيهاي بشر شده شروع كردم به جستجو ..دنبال يه شعري ..متني.. چيزي بودم كه اين احساس غمگين توي وجودمو نشون بده ومنو راضي كنه ..توي يكي از سايتها به شعرزير رسيدم ..خوندم ....از لحن ساده ودلنشينش لذت بردم...تصميم گرفتم برات بنويسم تا توهم درآينده براي دل خودت بخوني......
تقديم به تمام مادران بي نظير ايراني كه در تمام دنيا عشق وفداكاريشون زبانزده وپيشكش به همه مادران وفرزنداني كه دست سرنوشت بينشون فاصله انداخته ..هرچند من ايمان دارم كه روح مادران پركشيده ودور از فرزند هر لحظه همراه جگر گوشه هاشونه.......
شبها که گریه میکنم
یک شب پره
آرام گریه میکند
مادر مگر به شب پره
درباره ی من گفته ای؟
گفتی که دور از من شدی
در آسمانها خفته ای
مادر مگر یک شب پره
احساس دارد یا که عشق
همچون تمام مادران
جا دارد او هم در بهشت
مادر چرا این شب پره
من را نگاه میکند
اینگونه در کنج دلش
میگرید و آه میکند......
آمد به روی گونه ام
آن شب پره زیبا نشست
با بالهای خوشگلش
چشم مرا آرام بست
خوابیدم و آن شب پره
تا صبحدم یکدم نخفت
در گوش من آرام و ناز
شعر و حدیث و قصه گفت
آواي پر ازمهر او
با آهنگ و زیبا بود
لالایی قشنگش
برایم آشنا بود
چشمانم را گشودم
مادر را دیدم که رفت
آن شب پره تو بودی؟؟؟
پرپر زدی و رفتی
رفتی و برنگشتی
اکنون دیگر تنهایم
نشسته بر تختخواب
دیگر مرا نبرده
یک لحظه هم با خود خواب
شاعر فرامک سلیمانی/برگرفته ازسایت شعرنو