گل ناز پرپر ما
خوابیدی بدون لالایی و قصه
بگیر آسوده بخواب بی دردو غصه
دیگه کابوس زمستون نمی بینی
توی خواب گلای حسرت نمی چینی
دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه
جای سیلی های باد روش نمی مونه
دیگه بیدار نمیشی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی
رفتی و آدمکا رو جا گذاشتی
قانون جنگل و زیر پا گذاشتی
اینجا قهرن سینه ها با مهربونی
تو تو جنگل نمی تونستی که بمونی
دلتو بردی با خود به جای دیگه
اونجا که خد ابرات لالایی میگه
میدونم میبینمت یه روز دوباره
توی دنیایی که آدمک نداره
میدونم میبینمت یه روز دوباره
توی دنیایی که آدمک نداره
...........
.........
چهارشنبه ٣/٣/٩١......ساعت ١٤:٣٠
گلچین روزگار یه گل بی مثال رو از بوستان زندگی انتخاب کرد وبا خودش برد......
عمو کامیار....عمو کوچیکه.....مثل یه پرنده سبکبال پرکشید....آخه دیگه قفس این دنیا براش تنگ شده بود....
دلش پرواز میخواست....پرواز......پرواز