مادرانه.....
نی نی کوچک من...زیباترین من
روزی که دانستم تو در من جوانه زدی...
شادی میان قلب من مثل گلی شکفت
چشمان من یک برق مادرانه زد
تمام روح وتنم به خاطرت آشفت...
بهترین هدیه عالم...نی نی کوچکم!
تمام سختی های این روزگار
با شنیدن صدای گرم تو از یاد میرود
واشک شوق از چشمان من میریزد
با دیدن قد وبالای چند سانتی ات
ای بهترین من...شیرین ترین من
به خاطرت از تمام بالا وپایین روزگار ترسی به دل راه نمیدهم...
یک صدای بلند در دلم میگوید:
(دنیا را چه باک!من یک مادرم)
حالا تمام روز منتظرم
تا یک لبخند کوچک مهمانم کنی
تا که با رقص دست وپای کوچکت
در جای راحت وآسوده شادم کنی
نه ماه انتظار لحظه لحظه من...
در آرزوی بوییدن تو...
یک آغوش سیر ...در بر گرفتنت...
تا بینهایت بوسیدن تو...
یا که در چشم های تیله ای سیاهت خیره شدن...
غرق زیبایی بی انتهای تو...
ای بهترین من...نی نی کوچکم
با آمدنت شعر مادری در دلم جوشید...
تمام جسم وجان ودلم فدای قامت تو