کیانا وشب یلدای 90
عسل بانو سلام .......
امروز ميخوام برات از شب يلداي امسالمون بگم......
دختر ناز مامان اين دومين شب يلدايي بود که کنارمون بودي وجمع خونوادگيمون با بودن تو واقعا رنگ ديگه اي داشت.... ميدوني که ما طبق قراره اول ازدواجمون هرسال به نوبت ميريم خونه يکي از پدرومادرا....امسال هم نوبت خونه باباهوشنگ بود.....
يادش به خير شب يلداي پارسال که تو هندونه مامان شده بودي ومن از ته دل آرزو کردم هزار تا شب يلداي عمرتو ببيني......
روز چهارشنبه از اداره که برگشتم خونه همه در تکاپوي مراسم شب يلدا بودن...خاله گلي که مثل هر سال مشغول درست کردن سوهان عسلي وآجيل مخصوص بود.... بعدهم که خاله هنگامه وخاله افسانه اينا اومدن وخونه حسابي شلوغ شد....بعد از يکساعت گپ وگفت، من وتو مشغول لباس پوشيدن بوديم که ديديم باباجون غافلگيرمون کردو زود اومد تا به ترافيک معمول اين شبها نخوريم....
بالاخره رفتيم خونه بابا هوشنگ...عزيزجون با سليقه خاص خودش همه چيزو آماده کرده بود....تو هم حسابي ذوق کردي وشروع کردي به کنجکاوي وسائل روي ميز.....
وقتي عموها اومدن وجمعمون تکميل شد نوبت هنرنمايي شما رسيد....اي ناقلا ميدوني منظورم چيه ....بعلللللللللللللله...ناناي کردن جنابعالي رو ميگم...آخه تازگيا رفتي توي فاز ناناي وانصافا ...اگه ريا نباشه بايد بگم خيلي هم حرفه اي شدي....جوريکه من همش با خودم ميگم چطوري اينقدر دقيق اينارو ياد گرفتي.....تازه ناناي کردنت هم آداب مخصوص داره...حتما بايد کلاه بذاريو يه شال هم بندازي دور گردنت تا اول رقص اصيل ايروني رو انجام بدي بعد هم با عوض شدن آهنگ سريع کلاه وشالو بندازي زمينو تند وتند برقصي ....حالا اين وسط وظيفه زدن آهنگ و خوندن با کيه...خوب معلومه کي بهتر از منو باباجون.......(پدر ومادر که ميگن يعني همين ديگه....بايد توي همه زمينه ها فرزندشونو همراهي کنن)
خلاصه چي بگم برات ....اينقدر باباجون خوند و شما رقصيدي و باباهوشنگ ازت فيلم وعکس گرفت تا نوبت به شام وبعد هم مراسم شب يلدا رسيد.....
جاي همه اونايي که توي دلمون بودن وپيشمون نبودن خالي.....
بهمون خوش گذشت....خوردنيارو خورديم....از خاطره هاي شباي يلدامون گفتيم.....تفال به حضرت حافظ زديم......عکس يادگاري گرفتيم واز بودن با هم خدارو شکر کرديم...از اينکه يک سال ديگه بهمون فرصت داد تا محبت وعشق بودن با هم رو نثار هم کنيم....ميدوني من هميشه توي هر مناسبتي که پيش مياد....وقتايي که همه شاد وخوشحال سرگرم حرف وخنده هستن ...به سال بعد فکر ميکنم....با خودم ميگم خدايا ميشه سال ديگه همين جمع گرم وصميمي در کنارهم شاد باشن واز خاطره خوب امسال تعريف کنن؟؟؟؟
نازنين دخترم ....اين شب يلدا هم گذشت وفقط خاطره اش باقي موند....مثل سالهاي قبل که با ديدن عکسا وفيلماش لبخند مياد روي لبامون.......
ميدوني که من چقدر عاشق اين لبخند هام....عاشق ديدن اين عکسا ومرور کردن خاطره هاشون....حالا ديگه به کلکسيون عکسام خاطره شب يلداي 90 هم اضافه شده......از حالا به فکر ساختن خاطره ي بعدي ام......يه خاطره ناب وبي مثال.....آخه ديگه چيزي تا سالروز اومدنت به زندگي ما نمونده....
تولد دو سالگي فرشته کوچک خوشبختي....