خدایا دوستت دارم
((دخترم ...من این متنو خیلی دوست دارم وتوی لحظات سخت زندگی خیلی بهش فکر میکنم ...با خودم گفتم تا یادم نرفته برات بنویسم تا توهم مثل مامان بدونی همیشه خدای مهربون در کنار ماست حتی اگر ما به یادش نباشیم درست مثل پدر ومادرامون .... ))
خواب ديده بود... در ساحل دريا در حال قدم زدن با خداست
روبه رو در پهنه آسمان صحنه هايي از زندگيش به نمايش در آمد
متوجه شد كه در هر صحنه دو جاي پا در ماسه فرو رفته است
يكي جاي پاي او وديگري جاي پاي خدا
وقتي آخرين صحنه از زندگيش به نمايش در آمد
متوجه شد كه خيلي از اوقات سخت ترين وناراحت كننده ترين لحظات زندگي او بوده است وتنها يک رد پا ديده است
واين واقعا او را رنجاند واز خدا سوال كرد :
" خدايا تو گفتي چنانچه تصميم بگيرم كه با تو باشم هميشه همراه من خواهي بود .ولي متوجه شدم در بدترين شرايط زندگي فقط يك رد پا وجود دارد چرا ؟نمي فهمم چرا در مواقعي كه بيشترين نياز را به تو داشتم مرا تنها گذاشتي"
و ...خداوند پاسخ داد :" فرزند عزيز وگرانقدرم تو را دوست دارم وهرگز تنهايت نگذاشتم .راست ميگويي .....زماني كه تو در آزمايش ورنج بودي و از شدت غصه قادر به حرکت نبودي..... اين درست زماني بود كه من تو را بر دوش گرفته بودم "