خواب خاله هایده
دخترم سلام...
از دیشب تا حالا یک لحظه هم از فکر خوابی که خاله دیده بیرون نمیام....حالا برات میگم.....
راستش دیروز زنگ زدم به خاله هایده که تولدشو تبریک بگم...بعد از صحبتای معمول وتبریک تولد.. خاله شروع کرد به تعریف این موضوع که (یه خوابی دیدم)میدونی خاله هایده همیشه رویاهای صادقه میبینه وتوی کل خانواده خواب دیدنش مشهوره...پس وقتي اينو گفت من توجهم جلب شد...خلاصه از ايجا به بعدو از زبون خاله تعريف ميکنم.....
خاله اينطور گفت که(خواب ديدم کيانا اومده خونمون ايستاده کنار مبل ...منم کنارش ايستادم...يکهو کيانا برميگرده سمت اتاق خواب بچه ها ودستشو دراز ميکنه وميگه....علي علي علي....بعد منم برگشتم به طرف اتاق که ديدم يه نوره سبز خيلي زيبا از در اتاق در حرکته وداخل اتاق شده ...من شروع کردم به گريه وداد ميزدم .....ياعلي ياعلي .......از خواب پريدم......حالم دگرگون بود......به خودم گفتم خدايا توي دل اين بچه که روز تولد حضرت علي رفته بوده مولودي ومامانش ميگفت همش دست ميزده وشاد بوده واز همه مهمترهميشه تا ميخواد از جاش بلند بشه ميگه علي.....چي ميگذره که واسطه شده ....)
ماماني دخترم.....منم توي تعبير اين خواب معنوي موندم....آخه تو از همون اول که ايستادنو ياد گرفتي تا ميخواستي بلند بشي همه خانواده مثل هميشه ميگفتيم (علي)جالبه که توهم نا خوداگاه ياد گرفتي وهيچوقت يادت نميره که وقت بلند شدن بگي (علي)فکر ميکني تا اين کلمه رو نگي نميتوني وايسي وراه بري ...منم اين کارتو خيلي دوست دارم وهروقت ميگي توي دلم ميگم (علي يارت)وقتي خاله خوابشو برام گفت هم حيرت کردم وهم آرامش خاصي توي دلم اومد......حس کردم که بي برو برگرد (علي يارته)
مولاي من.....همه کوچولوهاي اين مرزو بومو به تو سپردم.....در تموم خوشيها وناخوشيهاي زندگي کنارشون باش وبه بزرگي قلب اين نوگلا از خداوند بزرگ بخواه مارو هم لحظه اي به خودمون وامگذاره....آمين