كياناكيانا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

كياناي مامان

تاتی .....تاتی

شیرینم چقدر دوست دارم یه روز مادرو دختری باهم بریم گردش ....نه اینکه تا حالا نرفته باشیم.. اونجوری دوست دارم که که تو کنارم راه بریو توی بغلم نباشی....من دست کوچیکتو بگیرمو  قدمامو با قدمات یکی کنم... توی خیابونا و مغازه ها بگردیم.......هرچی دلمون میخواد بخریمو خوش باشیم...این آرزوی همیشگی من بود...حالا یواش یواش دارم بهش میرسم...آخه داری مهمترین مرحله زندگیتو تجربه میکنی ..داری راه رفتنو یاد میگیری...میدونی چقدر باید با این پاهای قشنگت  مسیر زندگیتو  طی کنی....میدونی چقدر مهمه یاد بگیری که چطوری قدم برداری  تا راه زندگیت هموار بشه ...غصه نخور مادری...نترس ..من کنارتم.. از الان که تازه میخوای شروع کنی ت...
9 اسفند 1389

تووووووووووووووووووووووووووووولد دردووووووووووووووووووووووونه

                    (کارت دعوت.......برای تمام مهمونا پست شده بود) ( قبل از تولد)                                         ( تووووووووووووووووووووووووووولد)                        &nbs...
7 اسفند 1389

یادگاری........

کیانای عزیزتر از جونم ... میدونی که یکی از برنامه های جشن تولدت یادگاری نوشتن مهمونا برای تو بود ...همه  از این کار خوششون اومده بودو با جون ودل برات چیزای قشنگ نوشتن ...انشاا...خودت بزرگ که شدی میخونیشون....مثلا دایی بیژن برات نوشته بود ((امیدوارم تولد هزارسالگی من دعوتم را قبول کنی ))که خیلی بامزه وجالب بود .....بقیه هم نوشته هاشون خیلی زیبا بود چون از دل برآمده بود به دل هم مینشست ......توی این نوشته ها بابا هوشنگ برات یه شعر نوشته بود  که خیلی خیلی قشنگو احساسی بود ...اخه حتما تا الان فهمیدی که بابا هوشنگ مثل همه بابابزرگای دنیا چقدر تورو دوست داره مخصوصا اینکه تو نوه اولیو حسابی با ناز کردنات خودتو ...
5 اسفند 1389

پنج شنبه 21/11/89

شیرینم سلام.یه چند روزی سرم خیلی شلوغ بود نتونستم حرفای دلمو برات بنویسم.اخه میدونی که پنج شنبه گذشته  جشن تولدت بود....نمیدونم چه جوری بنویسم که احساسمو برسونه..آخه خیلی خیلی خوب بود وخوش گذشت .برای من که اولین تجربه مادرانه تولد دخترم بود یه حسی فراتر از شادی وخوشی بود....شاید زیادی خوشبین باشم ولی فکر میکنم به بقیه هم خوش گذشت اینو از یادگاری هایی که برات نوشتن میشه فهمید...دخترکم انشاا...صدساله بشی ...انشاا...توی لباس سپیدخوشبختی ببینمت.....    نمیدونی چه خانومی بودی ..همه تعجب کرده بودن که توی اولین تولدت اینقدر خوش اخلاق بودیو تا اخر تولد سرحال بودی....ایناهاش  اینم نمونه اش   &...
1 اسفند 1389

گل گلدون من....

گل گلدون من ...شکسته در باد             تو بیا تا دلم نکرده فریاد................... دختر قشنگم... چراغ خونه...این شعرو که یادت میاد...میدونم که تو هم مثل من خیلی دوستش داری... آخه من از دوران بارداری این آهنگو به خاطر ریتم ملایمش هرروز گوش میکردم ....میدونستم که بچه ها از دوران جنینی تمام صداها رو میشنون واگه مادر آهنگ خاصی رو زمزمه کنه یا گوش بده کودکشم عادت میکنه ...منم حسابی گشتم تا یه آهنگ ملایمو قشنگ انتخاب کنم تا تو بهش عادت کنی .....دیگه خوندن قرآن و گوش کردن به این شعر جزء برنامه های اصلیم شده بود ....تا تو بدنیا اومدی....فکر میکنم روز  سوم یا ...
20 بهمن 1389

آلبوم خاطرات

نازنینم سلام....دیشب داشتم آلبومتو ورق میزدم میخواستم چند تا عکس برای کارای تولدت انتخاب کنم همین باعث شد برم به اون روزا ....تمام لحظه های گرفتن عکسها وخاطرات برام زنده شد ......مثل همین دو تاعکس که دقیقا پارسال توی همین روز گرفته شده  ۱۸/۱۱/۸۸ اخ...عزیز دل من چقدر ناز خوابیدی ...دلم واسه این لباسات تنگ شده  چقدر اون روزا برات بزرگ بودنو من همش دوست داشتم زودتر اندازت بشن آخه خیلی بدم می اومد که آستینای لباساتو تا بزنم.......وای این عکسو ببین واسه یک ماهگیته....۱۵/۱۲/۸۹ این لباس که تنت کردم خیلی خیلی ارزش داره  اخه این پیراهن بچگیای آقاجونیه یعنی مال ۸۰ سال پیش(ایشاا... صد سال زنده باشن)مادر بزرگ آقاج...
20 بهمن 1389

فردا.........

نمیدانی من از فردای روشن با تو میگویم              من از فردا که تاج آسمان بر فرق خورشید است  من از فردا که اینک ابتدای جاده اش لبریز امید است             واز آرامش دریا ومرگ خشم طوفان با تو میگویم.... و میدانم هجوم اختران عشق در قلبت به روی ابرهای تیره سایه انداز است              و میدانم که مرغ شادمانی در کنارت باز پرواز است ولی آیا نمیدانی که این شادی سرآغاز است و فردا فصل پرواز است تمام راهها باز است....... ...
17 بهمن 1389

بازم تولدت مبارک نازنینم

دختر خانومم هزار بار میگم                               (( اومدنت تو زندگیم مبارکه)) دیروز تولدت بود ولی میدونی که ما به حرمت وجودپاک امام رضا(ع ) جشن تولدتو موکول به هفته بعدکردیم ....توی این چندروز تعطیلی حسابی سرمون شلوغ بود غیراز رفتن به مهمونی با برنامه ریزیو کمک بابا کلی از کارای جشنتو کردیم البته امسال به خاطر فوت شوهر خاله بابا وخرید خونه جشنمون خودمونیه....انشاا..سالای بعد پربارتر میشه دیروز من فقط چندتا عکس ازت گرفتم تا یادگاری بمونه از روز اصلی تولدت ...ه...
16 بهمن 1389

تولدت مبارک........

یک جهان می تپید دلش گواهی میداد اتفاقی می افتد....... پانزدهم بهمن ۸۸ بود ...... و                          ((فرشته ای از اسمان فرود آمد)) ...
15 بهمن 1389